به گزارش پایگاه خبری نشان :

 مرد جوان به خاطر انتشار عکس در اینستاگرام دوستش را کشت و سرش را از بدنش جدا کرد.

این مرد دیروز پای میز محاکمه ایستاد و از خود دفاع کرد.

Sny4ljWUEBsI

درخواست قصاص

در جلسه رسیدگی به این پرونده که دیروز در شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران برگزار شد ابتدا نماینده دادستان کیفرخواست را خواند و گفت: علی ۳۲ساله متهم است زمستان سال ۹۷ دوست ۲۵ ساله اش به نام عزیز را در خانه شان در حوالی راه آهن تهران با ضربه چاقو کشته و سرش را از بدنش جدا کرده است.

وی افزود: این متهم که همان جا از سوی پلیس بازداشت شده بود به قتل اعتراف کرد، اکنون با توجه به مدارک موجود در پرونده و درخواست اولیای‌دم برای وی تقاضای قصاص دارم.

تشریح درگیری خونین

سپس متهم در جایگاه ویژه ایستاد. وی در تشریح آشنایی‌اش با قربانی گفت: من و عزیز که با هم فامیل بودیم چند سال قبل از افغانستان برای کار به تهران آمدیم. ما با هم در تهران کار و شب‌ها در خانه اجاره‌ای زندگی می‌کردیم.

وی ادامه داد: عزیز مدتی بود گوشی موبایل مدل بالایی خریده بود که دوربین خوبی داشت. او از زنان و دختران جوان عکس می‌گرفت و آن‌ها را در اینستاگرامش می‌گذاشت. مدتی بود چند نفر از همکارانم از من خواسته بودند تا عزیز را نصیحت کنم عکس‌های ناجور را در صفحه اینستاگرامش منتشر نکند.

وی گفت: آن روز تصمیم گرفتم با عزیز صحبت کنم. من به او گفتم با رفتارهایش آبروی ما را برده و بهتر است عکس‌های ناجور را در صفحه اینستاگرامش منتشر نکند و دست از این کار زشت بردارد، اما او که عصبانی شده بود گفت این ماجرا به من ربطی ندارد. او به من حمله کرد و با مشت و لگد به جانم افتاد. من هم برای این که بتوانم خودم را نجات دهم چاقویی را که در جیب داشتم درآوردم و یک ضربه به شکم عزیز زدم. وقتی او روی زمین افتاد می‌خواستم با چاقو یک خط روی گردنش بیندازم. اما چاقو تیز بود و سر او از بدنش جدا شد. ولی من واقعا قصد نداشتم سر او را ببرم.

این متهم در حالی که سرش را پایین انداخته بود گفت: من واقعا قصد قتل دوست صمیمی ام را نداشتم و حالا پشیمانم. می‌دانم اشتباه کرده‌ام باور کنید من فقط می‌خواستم او دست از رفتار‌های زشت اش بردارد و آبروی ما را بیش از این نبرد ا ما او به من حمله کرد و من برای نجات جانم او را کشتم.

اشک‌های برادر متهم در دادگاه

سپس برادر بزرگ‌تر متهم که در دادگاه حضور داشت و به شدت گریه می‌کرد به قضات گفت: من و برادرم از بچگی با هم بزرگ شدیم. پدر و مادرم سال‌ها قبل وقتی که علی خردسال بودم فوت شدند. پدرم علی را به من سپرد و من او را بزرگ کردم. چند سالی بود که فکر می‌کردم او بزرگ شده و می‌تواند از پس کارهایش بر بیاید، اما او دست به چنین اشتباهی زد و به زندان افتاد. من در این ماجرا خودم را مقصر می‌دانم، چون از برادرم به خوبی مراقبت نکردم. حالا از قضات دادگاه تقاضا دارم در مجازات برادرم تخفیف قائل شوند.

بنابر این گزارش در پایان جلسه قضات وارد شور شدند تا رای صادر کنند.