به گزارش پایگاه خبری نشان :

وقتی بعد از گفتگو با جاری ام گوشی تلفن را گذاشتم، تنم لرزید. این جمله او که «نگذار تا آخر عمر نفرینت کنم!» مدام در ذهنم رژه می‌رفت. اما به خاطر آن که فرزندانم را از دست ندهم هم چاره دیگری نداشتم چرا که...

زن ۳۰ ساله در حالی که بیان می‌کرد برای رهایی از زندگی بی سر و سامانی که به دنبال ازدواج اجباری دچار آن شده ام، گاهی افکار احمقانه به سرم می‌زند، درباره داستان تلخ زندگی اش به کارشناس اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت: ۱۸ سال بیشتر نداشتم که با «رجب» ازدواج کردم. او مردی مهربان و زحمت کش بود که برای رفاه و آسایش خانواده اش از هیچ تلاشی فروگذار نمی‌کرد. زندگی من و او با به دنیا آمدن دو فرزند دختر و پسر صفای دیگری یافت به طوری که سفره خوشبختی در منزلم گشوده شده بود، اما این روز‌های شیرین خیلی زود به پایان رسید چرا که همسرم در جوانی دچار سکته قلبی شد و مرا با فرزندانم تنها گذاشت. مرگ همسرم سرآغاز بدبختی‌های من شد و زندگی ام در تنگنا‌های وحشتناکی قرار گرفت، به گونه‌ای که برای حفظ فرزندانم و این که آن‌ها را زیر بال و پر خودم بگیرم، به دست و پای پدرشوهرم افتادم و اشک ریزان التماس کردم تا اجازه دهد فرزندانم را خودم بزرگ کنم و سرپرستی آن‌ها را به عهده بگیرم. پدرشوهرم که بعد از مرگ رجب تصمیم داشت حضانت نوه هایش را از من بگیرد، با این شرط از خواسته اش گذشت که من تعهد بدهم هیچ وقت ازدواج نکنم. من هم برای حفظ فرزندانم تعهد محضری دادم، چون می‌دانستم با حقوق مستمری همسرم می‌توانم زندگی ام را اداره کنم و از سوی دیگر نیز با خیاطی و ساخت عروسک در منزل روزگارم می‌گذشت. با وجود این خانواده شوهرم دست بردار نبودند، حتی زمانی که مهمانم می‌شدند تنم می‌لرزید چرا که احساس می‌کردم برای گرفتن فرزندانم برنامه ریزی کرده اند. با همه این ها، ناگهان روزی این کابوس‌ها به گونه دیگری تعبیر شد. یک شب پدر و مادر رجب به همراه برادرشوهر بزرگم به خانه ام آمدند. از حرف‌هایی که می‌زدند آرام آرام نگرانی سراسر وجودم را فرا گرفت. ترس از این که حضانت دختر و پسرم را بگیرند در چشمانم موج می‌زد، ولی آن‌ها نقشه دیگری در سر داشتند. پدرشوهرم در میان حیرت و ناباوری، مرا برای برادرشوهرم خواستگاری کرد. «صفر» ۱۵ سال از من بزرگ‌تر بود و همسر و سه فرزند داشت. پدرشوهرم با همان غرور خاص مردانه اش نگاه تحکم آمیزی به من کرد و گفت: کار‌های مقدماتی را انجام بده تا فردا صبح برای خواندن خطبه عقد و ثبت رسمی ازدواج به محضر برویم!