به گزارش پایگاه خبری نشان :

مرکز اسناد انقلاب اسلامی: به بهانه حضور رهبر انقلاب بر مزار حاج احمد قدیریان، بخشی از خاطرات آن مرحوم از روزهای نهضت اسلامی بازخوانی می‌شود.

در سال ۱۳۵۶ ساواک خراسان آیت‌الله خامنه‌ای را به ایرانشهر تبعید کرد. یاران و مبارزان انقلابی از تهران درصدد کمک به ایشان برآمدند و با خرید یک ماشین به امر تبلیغ آیت‌الله خامنه‌ای در تبعید کمک شایانی کردند.

مرحوم قدیریان روایت‌های جالبی از دوران تبعید حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به ایرانشهر دارد:

«در جلسه‌ای که با حضور برخی برادران داشتیم، متوجه شدم بالاخره ساواک جلاد، حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای را همراه چند نفر از آقایان به ایرانشهر واقع در استان سیستان و بلوچستان تبعید کرده است.

وقتی از خبر تبعید آقا مطلع شدم، آن قیافه نورانی و مظلومش مرا به یاد وفاداری‌هایش انداخت. به شهید عزیز اسلامی گفتم: «چه کاری از دست من ساخته است تا ایشان در تبعید راحت باشند؟» آقای اسلامی گفتند: «توسط یکی از بستگان پیغامی داده‌ایم. باید صبر کرد تا خبری بیاید، آن وقت اقدام نماییم.» من منتظر خبر بودم تا شاید بتوانم در شهر غربت کمکی به ایشان برسانم. بسیاری از شب‌ها در جلسات به یاد آقا بودیم، چون یکی از استوانه‌های نهضت امام خمینی - قدس سره - ایشان بود. خبر از ایرانشهر رسید که وضع و حال آقا خوب است؛ چون امکان تماس رودررو برای ما مقدور نمی‌شد، توسط همان رابط خبر گرفتیم که ایشان فرموده‌اند: «اگر وسیله نقلیه‌ای تهیه گردد، می‌توانم در شهرهای مجاور و محله‌های اطراف برای سخنرانی بروم و همچنین در ترددها کمی آزاد باشم و تبلیغ نمایم.»

niVHmTI5l8RN

به آقای اسلامی گفتم: «من وسیله نقلیه را تهیه می‌نمایم و خدمتتان تقدیم می‌کنم و جهت ارسال آن به ایرانشهر اقدام می‌نمایم.»

همه دوستان تعجب کردند. با کمک آقای وکیلی وسیله نقلیه پس از چند روز معطلی، آماده شد. برای اینکه ساواک نتواند متوجه قضیه شود، به دنبال چند محضر بودم که اگر وسیله نقلیه، به نام حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای - روحی فداه - ثبت گردد، جالب خواهد بود. به شهید اسلامی گفتم: «چند روزی صبر کنید تا راه چاره‌ای بیابم، شاید ماشین به نام ایشان گردد.» با تعدادی دفترخانه تماس گرفتم، می‌گفتند این کار امکان ندارد. بالاخره با حجة‌الاسلام والمسلمین جناب آقای مهدوی کرمانی صحبت نمودم، ایشان قبول کردند؛ چون مسئول دفترخانه ۴۴۲ در خیابان شمیران (شریعتی فعلی) بودند.

در سال ۱۳۵۶ خریدار طبق سند شماره ۴۰۷۸۶۰۶۳۴۵۳ حضرت حجت‌الاسلام‌والمسلمین جناب آقای حاج سیدعلی خامنه‌ای (دامت برکاته) و فروشنده آقای نیکنام معرفی گردید و قرار شد امضا توسط آقای مهدوی کرمانی انجام شود. مورد معامله یک دستگاه ماشین پژو ۴۰۴ به شماره ۵۳۲۸۷ تهران ج به مبلغ ۳۰۰/۰۰۰ ریال و فروشنده در دفترخانه امضا نمود و سند دریافت گردید.

خدمت شهید عزیز آقای محمدصادق اسلامی گفتم: به نظر من سند ماشین که به نام آقا شده است و محل سکونت ایشان نیز ایرانشهر است، برای اینکه ساواک متوجه نشود بهتر است سند به منزل آقا، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، در مشهد داده شود و به ایشان هم خواهیم گفت که سند، منزل خودتان است.

آقای اسلامی موضوع را پذیرفتند و سند به ایشان داده شد. دیگر از سند خبری نداشتم و پیگیری نکردم که آیا به مشهد ارسال شد یا خیر، ولی ما، ماشین پژو را توسط پسر آقای چهپور به ایرانشهر فرستادیم. پس از مدت ۱۰ روز اضطراب و نگرانی که بالاخره چه خواهد شد، آیا ساواک متوجه می‌شود یا خیر؟ آقای چهپور اطلاع دادند پسرم آمده است و پیغام شما را به آقا داده است. از طریق تماس با رابط که از بستگان آقای اسلامی بود، این خبر را دریافت کردیم.

ما کم و بیش در جریان حال آقا بودیم که ایشان در تبعید ناراحت نباشند؛ وسیله نقلیه (پژو) نزد ایشان بود تا اینکه پس از تبعید، وسیله نقلیه را به تهران منتقل کردند و جلوی در منزل آقای اسلامی پارک نمودند. ایشان تصمیم داشتند به مشهد بروند؛ ما شبی در منزل آقای اسلامی همراه دوستان نماز مغرب و عشا را خواندیم و از بیانات آقا استفاده نمودیم. قرار بود آقا فردا صبح، عازم مشهد شوند. ایشان به مشهد رفتند و ماشین جلوی در منزل آقای اسلامی ماند.

روزی شهید اسلامی به من گفتند: «چرا نمی‌آیی ماشین پژو را ببری؟» گفتم: «مگر یادت رفته ماشین به نام آقا شده است؟» ایشان گفتند: «من نمی‌دانم، فعلا بیا تا صحبت کنیم.» متوجه شدم آقای اسلامی پس از این مدت فراموش کرده است. شب همان روز به منزل آقای اسلامی آمدم، ایشان گفتند: وضع ماشین خیلی خراب است، بهتر است شما آن را ببرید تا بعد برای آن فکری کنیم.

من سوییچ ماشین را از آقای اسلامی گرفتم و سوار ماشین شدم، دیدم درهای ماشین قدری افتاده، تودوزی آن هم پاره شده است و نیاز به تعمیر داد. همان روز ماشین را به سرویس پژو بردم و درخواست سرویس کامل و تودوزی کامل و تعمیرات کامل دادم. البته این تعمیرات ۱۰ روز معطلی داشت که مصادف شد با تشریف‌فرمایی ایشان از مشهد مقدس.

ساعت ۱۰ صبح بود که آقای اسلامی تماس گرفتند، گفتند: آقا به تهران آمده‌اند، وسیله نقلیه را بیاورید. من با اشتیاق زیاد به تعمیرگاه رفتم و مبلغ ۱۸۰/۰۰۰ ریال برای مخارج ماشین پرداختم و پژو را گرفتم و به در منزل آقای اسلامی آوردم. ساعت ۲ بعداز ظهر بود، در منزل را زدم، آقای اسلامی جلوی در آمدند گفتند: «آقا خواب هستند، بیدارشان کنم؟» گفتم: «خیر، وسیله نقلیه را آورده‌ام.» سوییچ را تحویل دادم و گفتم: «سلام برسانید، ان‌شاءالله شب برای دیدن خدمت می‌رسم.»

مطلب قابل توجهی که اتفاق افتاد به نقل از آقای اسلامی این بود که حضرت آیت‌الله خامنه‌ای ساعت ۴ بعدازظهر تصمیم می‌گیرند از منزل بیرون بیایند و به دنبال ماشین می‌گردند ولی ماشین را پیدا نمی‌کنند؛ مجددا در منزل را می‌زنند، از آقای اسلامی سؤال می‌کنند ماشین من چه شد؟ آقای اسلامی ماشین پژو را به ایشان نشان می‌دهند. آقا می‌فرمایند: «اینکه ماشین من نیست، این خیلی نو است.» آقای اسلامی می‌گویند: وسیله نقلیه را تعمیرگاه بردند و سرویس و رنگ‌کاری کردند. ایشان خیلی تعجب کردند و این ماشین وسیله‌ای برای کارهای مبارزاتی ایشان شد.

خلاصه آقا ماشین پژو را همراه خودشان به شهر مقدس مشهد بردند. ما دیگر اصلا به دنبال سند و چگونگی ماشین نبودیم. آقای اسلامی هم که به مشهد، منزل آقا، می‌رفتند هیچ صحبتی از ماشین نمی‌کردند.

قابل ذکر است که حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای قبل و بعد از تبعید به ایرانشهر هر وقت به تهران تشریف می آوردند، از وسیله نقلیه دیگری که نزد ما بود استفاده می‌نمودند. این وسیله نقلیه یک پژو ۴۰۴ استیشن بود که از کویت توسط دوستان، نو خریده بودند و ترمزی داشت که فقط بنده و آقا می‌توانستیم استفاده نماییم. هیچکس قادر به سوار شدن در آن نبود، چون ترمز آن مربوط به ماشین بنز بود که روی آن سوار کرده بودند. این وسیله نقلیه در ماه ۷ الی ۱۰ روز در اختیار آقا بود. به هنگام تشریف‌فرمایی از مشهد به تهران، تحویل ایشان می‌دادم. بعضی از وقت‌ها وسیله نقلیه را در منزل شهید باهنر، تقدیم آقا می‌کردم، هنگام ترک تهران آقا وسیله نقلیه را در فرودگاه مهرآباد قرار می‌دادند و سوییچ را زیر چرخ عقب آن می‌گذاشتند و تشریف می‌بردند بعد ما می‌رفتیم و برمی‌داشتیم.

خرید دوباره ماشین آیت‌الله خامنه‌ای

در سال ۱۳۶۸ به هنگام رهبری آقا، در آبان ماه، فردی ملبس به لباس روحانی به خیابان آذربایجان، کوچه شهید کشوردوست مراجعه و تقاضای دیدار با آقا را می‌نماید. از وی سؤال می‌شود کار شما چیست؟ می گوید: «این وسیله نقلیه، پژوی ۴۰۴ به شماره ۵۳۲۸۷ طبق سؤال از راهنمایی و رانندگی به نام حضرت آیت‌الله خامنه‌ای می‌باشد و من این وسیله نقلیه را در خیابان بوذرجمهری به یک بنگاه معاملاتی به مبلغ یکصد و هفتاد و پنج هزار تومان فروخته‌ام و قرار است به محضر بروم، ولی سند ندارم؛ لطفا به ایشان اطلاع دهید تا در این مورد اقدام فرمایند.

موضوع توسط پاسداران در بیت به داخل منعکس می‌گردد. آقا فرمودند: به آقای قدیریان اطلاع دهید برود مسئله را بررسی کند. جریان به بنده اطلاع داده شد؛ پس از پیگیری قضایا متوجه شدم این ماشین پژوی سفید رنگ همان پژوی خریداری شده سال ۱۳۵۶ مربوط به زمانی است که آقا به ایرانشهر تبعید شده بودند.

چون صاحب ماشین در خیابان کشوردوست معطل بود، بالاخره رسیدی از ایشان گرفته و مبلغ مورد درخواست به وی داده شد و ماشین به داخل محوطه بیت آورده شد. پس از بررسی و بازرسی توسط برادران سپاه پاسداران به داخل هدایت گردید. سپس مسئله به رهبر معظم انقلاب اطلاع داده شد که وسیله نقلیه حضرتعالی به هنگام تبعید، به داخل محوطه آورده شده است. ایشان قدری به ماشین نگاه کردند و به یاد ۱۲ سال قبل خود و تبعید در ایرانشهر افتادند و سوار ماشین شدند و چند دقیقه رانندگی کردند که برای همه ما جای خوشحالی بود. از بنده سؤال فرمودند: «جریان ماشین چگونه بود.» گویا تصمیم داشتند از زبان من بشنوند. جریان را با حضور حضرات حجج اسلام آقایان گلپایگانی و حجازی و آقای راشد یزدی شرح دادم. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای خوشحال شدند. سند ماشین به منزل آقا در سال ۱۳۵۶ داده شده بود و ایشان بی‌اطلاع بودند.

شرح وسیله نقلیه پژو ۴۰۴ برای ایشان تازگی داشت و ایشان تازه در سال ۱۳۶۸ متوجه قضیه دفترخانه حجت‌الاسلام والمسلمین مهدوی کرمانی و تلاش کریمانه ایشان شدند. اگر ساواک متوجه می‌شد که دفترخانه ۴۴۲ چنین کاری نموده، برای آن‌ها خیلی گران تمام می‌شد؛ به همین خاطر آقای مهدوی کرمانی سند ماشین را جهت شهربانی و راهنمایی و رانندگی، اواخر فروردین ماه سال ۱۳۵۷، به راهنمایی و رانندگی ارسال می‌دارد. البته من کپی سند و تأییدیه آن را از دفترخانه گرفتم.

قابل توجه این جاست که دفترخانه طوری عمل کرده بود که ساواک متوجه قضیه نشود و اگر هم متوجه شد، گفته شود ایشان در فرصتی که تهران آمده بود، این وسیله را خریداری کرده است. شایان ذکر است که پس از توضیحات من در مورد ماشین، آقا پیرامون فروش ماشین توضیح دادند.

مطالب ایشان خیلی شیرین بود. فرمودند: «مدتی از انتقال ماشین به مشهد گذشته بود. من متوجه شده بودم که این ماشین مربوط به من است. قرار شد این ماشین را به مبلغی بفروشم. بالاخره به شخصی فروختم . مبلغ ۵۰/۰۰۰ ریال (پنجاه هزار ریال) نقد و بقیه را ماهیانه بدهند که فقط همان مبلغ اولیه به من رسید و از مابقی هیچ خبری نشد تا آن روز که وسیله را آوردند.»

البته روال زندگی این عزیز بزرگوار در همه ابعاد زندگی تا آنجا که من مطلع هستم همین است. کمک به محرومان، دستگیری از مستمندان، دلجویی از زیردستان، همراهی با رزمندگان، خوشرویی با همراهان، مهربانی با بستگان ...»