به گزارش پایگاه خبری نشان :

هدف ما از این گزارش، نمایش دنیای خالی از ایمان و تسلیم شدن در برابر هوای نفس است. شاید باور کردنی نباشد اما شخصیت اصلی گزارش ما با وجود ارتکاب فجیع‌ترین جنایت‌، به ستاره برنامه‌های تلویزیونی تبدیل شده و هر بار در تلویزیون ظاهر میشود و از تجربه جنایاتش می‌گوید.

با ما همراه باشید.

آیسی‌ساگاوا در سال ۱۹۴۹ میلادی در خانواده‌ای ثروتمند متولد شد. او زودتر از موعد مقرر به دنیا آمد؛ نوزاد نارسی که از کف دست والدینش هم کوچکتر بود. از مشکلات زیاد جسمانی رنج می‌برد. بیماری و جثه کوچک باعث شد تا او منزوی شود و شخصیت عجیب و غریبی پیدا کند.

می‌گویند ضعف جسمانی اش روی شخصیت او تأثیر منفی گذاشته بود

افکار انحرافی از همان کودکی به ذهنش خطور می‌کرد. نخستین بار در کودکی وقتی "ران" پای همکلاسی‌اش را دید به فکر خوردن گوشت انسان افتاد. وقتی بزرگتر شد فکر خوردن گوشت "یک زن زیبا" آن هم از نژاد اروپایی تمام ذهنش را به خود مشغول کرد.

در یکی از روزهای تابستان ۱۹۷۳ میلادی، ساگاوا یک زن آلمانی قد بلند را در حال قدم زدن در خیابان دید. زن را دنبال کرد. به خانه‌اش رسید. وارد خانه شد. زن خوابیده بود. به او نزدیک شد و می‌خواست بخشی از بدن زن را قطع کند تا بخورد. اما زن بیدار شد و او را به زمین هل داد و با پلیس تماس گرفت. اتهام او تلاش برای تجاوز به زن ثبت شد. ساگاوا با پدر پولدارش تماس گرفت و با پرداخت پول به قربانی، رضایت او را جلب کرد.

او فیلم آدم‌خواری‌اش را ثبت کرد

بعد از آن ماجرا ساگاوا به روانپزشک مراجعه کرد، روانپزشک شرایط او را وخیم و خطرناک توصیف کرد، به خصوص اینکه افکار او به مرحله اجرا رسیده بود. اما پدر ثروتمندش مثل همیشه وارد میدان شد و او را برای درس خواندن به خارج از کشور (فرانسه) فرستاد.

ساگاوا در سال ۱۹۸۱ میلادی برای تکمیل تحصیلاتش به پاریس رفت اما رؤیای خوردن گوشت انسان دست از سرش برنمی‌داشت. او در این باره گفت: تقریبا هر شب زنی بدکاره را به خانه می‌بردم. و سعی می‌کردم با شلیک گلوله او را بکشم و گوشتش را بخورم اما هر بار انگشتم یخ می‌زد و نمی‌توانستم ماشه را فشار بدهم.

عکس سمت چپ یکی از عکس‌هایی است که رنه در هنگام بلعیدن جسد از خود گرفت 

در ۱۱ ژانویه ۱۹۸۱ ساگاوا دوست دختر و همکلاسی هلندی‌اش به نام "رنه هارتفیلت" ۲۵ ساله را به بهانه کمک در ترجمه شعر به خانه‌اش کشید. او رنه را به خاطر قد بلندی و سلامت بدنی انتخاب کرده بود (چیزهایی که خودش نداشت).

رنه در مقطع دکترای ادبیات فرانسه درس می‌خواند، ساگاوا که قصد داشت رنه را به دام بیندازد، آموختن زبان آلمانی را بهانه قرار داد و رنه را به عنوان معلم خصوصی به کار گرفت. روابط آنها روز به روز عمیق‌تر می‌شد و رنه شاگردش را به نمایشگاه‌های هنری و ... دعوت می‌کرد و با هم شام می‌خوردند و...

رنه از هوش و ذکاوت ساگاوا و گستره وسیع علم او شگفت زده شده بود، با این حال هر گونه روابط خارج از چارچوب با او را قبول نکرد و گفت: به همین دوستی عادی ادامه بدهیم، بهتر است ...

روز وحشتناک خوردن گوشت "رنه"

تکه‌های گوشت که پلیس در خانه آدم‌خوار پیدا کرده بود. او گوشتها را منظم چیده بود تا سر وقت بخورد!

در روز مورد نظر، ساگاوا تصمیم گرفت نقشه‌اش را عملی کند. او به بهانه خواندن شعری آلمانی "رنه" را به خانه برد و سپس با یک تفنگ خفیف یک نوع سلاح با کالیبر  ۲۲ به پشت سر و گردن او شلیک کرد.

پس از کشتن رنه،  به سرعت شروع به خوردن او کرد. گوشت سفت‌تر از آن بود که ساگاوا بتواند آن را به دندان بکشد، بنابراین با یک چاقوی قصابی شروع به بریدن آن نمود. 

ساگاوا در اعترافاتش گفت: جسد، مزه‌ی ماهی‌های تن خام  رستوران سوشی را میداد، یک بار گوشتش را با خردل خوردم، یک بار سرخش کردم. شعری را که او خوانده بود و ضبطش کرده بودم را دائما و در حال خوردن گوشت گوش می دادم.

چمدان جسد

ساگاوا از همه مراحل خوردن گوشت انسان فیلم و عکس تهیه کرد. سرانجام او تصمیم گرفت بقیه اجزای بدن را درون دریاچه بیندازد. در کنار دریاچه وقتی مردم با کنجکاوی به او نگاه کردند ترسید و بسته را روی زمین انداخت و فرار کرد. دو روز بعد پلیس به خانه او هجوم برد و در یخچال خانه، اجزای بدن انسان را پیدا کرد. ساگاوا همه اتهامات را پذیرفت و مقاومت نکرد.

ساگاوا تا دو سال قبل از محاکمه زندانی شد. پدر پولدارش بهترین وکیل فرانسه را برای او استخدام کرد. وکیل توانست دادگاه را مجاب کند که ساگاوا بیماری روانی دارد و ساگاوا به بیمارستان روانی منتقل شد. پس از چندی او را به ژاپن تسلیم کردند. در ژاپن هم به بیمارستان روانی برده شد و پزشکان ادعا کردند او مشکل روانی و انحرافات جنسی دارد.

مسئولان ژاپنی بدون اوراق جنایی نمی‌توانستند ساگاوا را متهم کنند، فرانسه اتهام را از ساگاوا برداشته بود و پرونده جنایی او را به ژاپن ارائه نکرد. به همین دلیل ساگاوا در تیمارستان به مدت ۱۵ ماه ماند و در سال ۱۹۸۶ آزاد شد.

این پرونده جنجالی با اعتراضات فراوان روبرو شد و الان هم برخی درباره آن صحبت‌ می‌کنند. ساگاوا از جنایتش پشیمان نیست. او حالا به ستاره‌ شبکه‌های تلویزیونی تبدیل شده. درباره جنایتش کتاب نوشته و درباره رؤیاهایش نیز حرف می‌زند. او میگوید: دوست دارم این بار گوشت آدم ژاپنی را تجربه کنم.

 

او هیچ وقت زندان نرفت و حالا وقتش را با نوشتن کتاب و مصاحبه سپری می‌کند