به گزارش پایگاه خبری نشان :

یکی از اقوام تعریف می‌کرد نصف شب که همه اهل خانه در خواب بودند، از زیرزمین خانه‌ شان صدای مشکوکی می‌آید.

پدر خانواده متوجه می‌شود که دزد آمده و مشغول خالی کردن انباری است. همه اعضای خانواده سروصدا می‌کنند تا دزد را بگیرند.

سعید نرووو... تو رو خدا .... چاقو داره

در آن لحظه پسر خانواده هم بیدار می‌شود و ناگهان شروع می‌کند به دویدن. خانواده داد می‌زنند: «نههه... سعید نرووو... تو رو خدا... چاقو داره...» ولی پسر توجهی نمی‌کند و به راه‌پله‌ها می‌دود.

پدر دنبالش می‌رود تا جلویش را بگیرد که می‌بیند در راهرو به دزد می‌رسد که کیسه وسایل را به دوش انداخته بوده، اما از او سبقت می‌گیرد و به داخل کوچه فرار می‌کند!

نکته جالب‌تر این که وقتی پسر از کنار دزد رد می‌شود به او می‌گوید: «داداش بدو زلزله اومده»!