به گزارش پایگاه خبری نشان :

نظام آموزش عالی به طور عام و نهاد دانشگاه به طور خاص در طول تاریخ هزار ساله خود در شئون مختلف یک جامعه نقش‌آفرین و ذی‌نفوذ بوده، بسیاری از تحولات را رقم زده و سمت و سوی برخی از تحولات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و علمی و فنی را تعیین کرده است. دانشگاه به‌عنوان نهاد مجری و متولی آموزش عالی، در رسالتی موسع، می‌تواند پنداره فضایی را ترسیم کند که در آن اندیشه‌های متفاوت یا غیر توده‌ای انسان‌های یک عصر، قابلیت تجمیع، تظاهر و تکثیر می‌یابند. در دوران مدرن، این پنداره باید از طریق تبدیل شدن به یک نهاد عینیت پیدا کند.در تاریخ هزار ساله بشر، گاه این نهادها در عصرهای طلایی تمدنی ظهور یافته‌اند و با افول آن دوران از هم پاشیده‌اند. از هم پاشیدن دانشگاه به عنوان نهاد، به معنی فروپاشی آن پنداره نبوده است. دانشگاه در این راه همواره کوشیده است تا اندیشه‌های بلند را گرد یکدیگر جمع‌آوری کند (تجمیع)؛ در قالب کلاس‌ها و گردهمایی‌های علمی، این اندیشه را بروز دهد (تظاهر)؛ و از طریق ارائه آموزش به داوطلبان علاقمند، امکان بسط و گسترش آن‌را فراهم آورد (تکثیر). عصاره تمامی تلاش‌هایی که جامعه جهانی برای ساخت دادن و توسعه بخشیدن به نهاد دانشگاه صورت می‌دهد را می‌توان در رابطه با همین سه هدف تفسیر کرد.

به هر حال، دانشگاه هر رسالتی که داشته باشد، دو تلقی مفهومی از آن وجود دارد. مفهوم اول، مفهوم نهادی دانشگاه است. در این مفهوم، از دید تاریخی، دانشگاه نهادی است که میان گفتمان‌های موجود در جامعه، به ویژه دانش به منزله یک گفتمان آکادمیک و ساختاری فرهنگی جامعه، وساطت یا نوعی تعامل و تعادل برقرار می‌کند. بر اساس این دیدگاه، نقش اصلی نهاد دانشگاه مربوط به ارتباطات بازتابی و شهروندی است؛ این نقش به ویژه در شرایط امروز، توضیح و تبیین شهروندی فناور و فرهنگی را نیز پوشش می‌دهد؛ در مفهوم دوم، مفهوم ساختاری دانشگاه است. نظام­های آموزشی به لحاظ کارکردی در قبال سیاست سه نقش کلیدی؛ 1) جامعه­پذیری سیاسی؛ 2) انتخاب و تربیت نخبگان؛ و 3) عاملی برای انسجام سیاسی و آگاهی سیاسی ملی است. در واقع، به هر اندازه که آموزش عالی در اشکال دولتی و خصوصی آن بتواند در سطوح گسترده­تر و ژرفای عمیق­تری از جامعه نفوذ کند، دامنه تاثیرات آن در اجتماع آشکارا چشمگیر خواهد بود، بررسی اجمالی گسترش روند دموکراسی و توسعه در کشورهای مختلف جهان نشان می­دهد که بین این روند و افزایش کمی و کیفی دانشگاه­ها و مراکز آموزش عالی در این کشورها رابطه نزدیک و معناداری وجود دارد؛ به سخنی دیگر، گسترش آموزش عالی در جوامع امروزی که با معیارهایی نظیر افزایش تعداد دانشجویان و مراکز تحقیقاتی و آموزشی در کنار تربیت تحصیل کردگانی از قشرهای مختلف مردم سنجیده می­شود، در ایجاد زیر ساخت­های ضروری برای دستیابی به جامعه­ای توسعه یافته که به صورتی طبیعی و پایدار توسعه سیاسی را تجربه کرده و گسترش داشته باشد، از پیش شرط­های ضروری و اساسی تلقی می­شود، لذا آموزش عالی نقش مهم و اساسی در مولفه محوری و کلیدی توسعه سیاسی یعنی مردم، حکومت و جامعه مدنی ایفا می­کند و به خوبی می‌تواند دستیبابی به توسعه سیاسی پایدار را در جامعه تسهیل و تضمین کند.

قدرت، جوهر سیاست تلقی شده است. مطابق تعاریف ماکس وبر و پارسونز قدرت به عنوان قابلیت اجتماعی تعریف می‌شود که تصمیمات الزام آوری اتخاذ می‌کند که این تصمیمات دارای نتایج دراز مدتی برای جامعه می‌باشد. از منظر میشل فوکو، قدرت ابزاری است در مالکیت دولت که برای تحلیل نظم بر جامعه مورد استفاده قرار می‌گیرد، قدرت یا متضمن بازدارندگی مشروعی است که بر مبنای قرارداد قانونی ایجاد شده یا قانون‌گذاری و نظارت سرکوب‌گرانه برای حفظ سلطه طبقاتی است. از این رو، قدرت ذاتاً منفی، محدود کننده و بازدارنده است. بنابراین ساخت و روابط اداری یک دانشکده یا دانشگاه، بخشی از دیوان‌سالاری دولتی و ملی است که با مشاهده این جزء می‌توان تصویری از ساخت و گردش کار کل، یعنی دولت و حکومت را مجسم کرد. هر سازه مصنوعی و انسان ساز، اعم از ساختمان یا ساختار آن به طور عمده متاثر از مطلوبیت‌ها و مقدورات موسسان و بانی‌های آن است و مشاهده‌گر می‌تواند با تحلیل و تحقیق، مشاهده و مطالعه آنها را دریابد.

دانشگاه هم نمی‌تواند از توسعه سیاسی مستثنی باشد مکان‌های معینی همچون دانشگاه در پاسخ به دو ضرورت تبیین شده‌اند: یکی ضرورت مراقبت و قطع ارتباط‌های خطرناک و دیگر ایجاد ضرورت مکانی مفید و دوم، ضرورت تقسیم بندی و تقطیع دقیق و سخت مکان از همین جا نشئت می‌گیرد و به تدریج مکان ادرای-سیاسی پیوند می‌خورد. بنابراین دانشگاه به مثابه سازه نیز به دور از روابط بازتولید میان بنا و سوژه نیست و جدای از بنا، روابط متنوع غیر محسوس نیز در بازتولید ساخت قدرت نقش زیادی دارند. روابط میان استاد و دانشجو؛ دانشجو با دانشجو؛ کارمند و ارکان بوروکراتیک با دانشجویان؛ روابط جنسیتی برآمده از قدرت؛ روابط زبانی و تولید گفتمان‌های گوناگون و غیره در ساخت قدرت به شکل‌های گوناگونی دارای نقش هستند.